چند پله باقی مانده تا خدا ؟
چند پله باقی مانده تا خدا؟
گاهی دلم هوای تو دارد،
گاهی گوش یاد نوای تو دارد
گاهی چشم هایم ، گلایه می کنند
با قطره ای کوچک از باران خشکیده
در ابر خاطرات خیس
گاهی تنم سرد می شود
گاهی آغوشم پر می شود از خلاء
و تو را جستجو می کند پنهانی از صدای عقل
و قلبم می طپد در انتظار صدای پای سبز
در خلوتم فقط یک صدا رخنه کرده است
در قربتم فقط یک چهره آشناست
آری تنم خو گرفته به نوازش های عاشقانه ات
بوی تو می وزد تنها در مشام جان
گاه اینها به یادم می آورند
یا س ها تا ابد سفید و ارغوانی اند.
و مدام غنچه می کنند
تا عابری را مست از حضور خویش
به خلسه فرو برند
راستی چند پله باقی مانده تا خدا؟!